اولش فکر میکنی انجامش سخته
نشدنیه
غیر ممکنه...
اما به خودت میقبولونی که باید انجام بشه تا زنده بمونی...
میگذره...
میگذره...
میگذره...
یه جااایی...یه طوووری نفس کم میاری
می شینی دودوتا چارتا میکنی میبینی به همین آسونی نیست...
آسون که بماند...
تازه به این نتیجه میرسی که این وضعیت دقیقا همون غیر ممکنیه که فکر میکردی...
این موقع چی میشی؟
نه جرئت موندن داری
نه طاقت رفتن...
شبیه زلزله است
یهویی میاد تو زندگیت
همشو دچار یک تغییر اساسی میکنه
بعد تو میمونی و آوار خیلی چیزایی که باورت نمیشه از دستشون دادی
تو میمونی و یک عالمه خاطرات
تو میمونی و دنیا دنیا بی قراری که مدام ادعا داری به همه بفهمونی نداریش و عادی و هیچ ِ هیچ اتفاقی نیفتاده...
آروم که میگیری
پس لرزه های زلزله تازه شروع میشه
و این روند مدااام تکرار میشه و تو هرروقت که به این آرامش ِ صوری دل میبندی
دوباره با پس لرزه های این زلزله مواجه میشی و باز...
اونوقت
اگه بعد تمام این اتفاقات
یک آرامش خاااص رو حس کنی ... که میشه بهش تکیه داد
ولی یه عالمه مانع باشه که نذاره بهش امیدوار باشی...
این وقتا ...
+ غم زمانه خورم یا فراق یار کشم؟
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم؟
نه قوتی که توانم کناره جستن از او
نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم...
+ من یتوکل علی الله...فهو حسبه ..
+
تاریخ یکشنبه 93/4/1ساعت 2:40 عصر نویسنده تسنیم
|
نظر